باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

زنها بهترین دکتر هستند . . . !!!

زنه شوهرشو میبره دکتر..! دکتر به زنه میگه: خانم، نباید هیچ استرسی به شوهرتون وارد بشه. باید خوب غذا بخوره، هرچی که میخواد براش فراهم بشه و برای 1 سال هیچ بحث و دعوایی سر هیچ موضوعی حتی سر طلا و سکه و ماشین و خونه هم نباید با هم داشته باشن. تو راه برگشت مرده میپرسه: خانم دکتر چی گفت؟ زنه میگه : هیچی، گفت تو هیچ شانسی برای زنده موندن نداری.

از هر دری . . . . . . .


    آدمیزاد بی غذا ، دو ماه دوام می آورد / بی آب ، دو هفته / بی هوا ، چند دققه / بی"وجـــدان"، خـیلی ................. متاسفانه خیلی ...
    
    بعضی وقتا که میبینم هیچ غلطی نمیتونم بکنم ، یاد این میفتم که آمریکا هم از همین جا شروع کرد ، دلم یه کم آروم میشه....!
    
    به جـــــــــــــــان خودم...به رووح خودش قسم اگه خود امام الان بیاد درس وصایا رو امتحان بده میوفته
    
    فقط چند کشور دیگه مونده تا بگیم ، مرگ بر جهان
    
    مــا مــردمــانـــی هستــیــم کــه بــه راحتــی به هم دروغ میــگـیــم ولــی بـــزرگــتــریـ ـن معــیــارمــون بــرای شــروع دوستی صداقــتـه
    
    انواع عقیده در تولید
    امریکایی : هم خوب کار کنه هم با دوام باشه
    انگلیسی : جنسش خوب باشی و مشتری راضی باشه
    ایرانی : تا وقتی مشتری میخره سالم باشه بعد که خرید مهم نیست
    چینی : فقط ایرانی بخره
    
    سیب تا حالا ۳ کار مهم کرده
    ۱ / گول زدنِ حوا
    ۲ / بیدار کردن نیوتن از خواب
    ۳ / نظر استیو جابز رو به خودش جلب کرد
    
    ما وام دار این انقلابیم، الان هم داریم قسط‌ هاش رو میدیم
    
    یک وقتایی بود وقتی خودتو میزدی به کوچه علی چپ , تنها بودی الان که میری میبینی .. همه جمعن ..!
    شانس فقط یک بار در خانه ادم را میزند بدشانسی هیچوقت دستش را از روی زنگ بر نمیدارد بدبختی هم که حتمأ کلید داره
    
    اگه من خدا بودم ... همونطور که برای سرنوشت بعضی از اقوام مثه لوط ، هود و ...توی قرآن سوره و آیه آورده ، یه سوره به اسم "ایرانی" هم بهش اضافه میکردم به شرح زیر
    بسم الله الرحمن الرحیم / خلایق هر چه لایق / صدق الله العلی العظیم
    
    نمیدونم جدیدن چه صیغه اییه که تا کتاب رو باز میکنم درس بخونم، مخچه ام به مخ ام میگه "استاد خسته نباشی"
    
    زندگی در جهنم به مراتب بهتر از خاورمیانه است چون مسلمانها به جهنم نمیرن
    
    آیا میدانید مصرع (میازار موری که دانه کش است) نشون میده.. ما ایرانی ها از قدیم الایام یک جورایی سادیسم داشتیم

. . . . انواع ازدواج . . . .

* ازدواج مسلم: ازدواج اول که حق مسلم هر مردی است.
* ازدواج مفرح: مردی که از یکنواختی زندگی با همسر اولش خسته شده است، برای تفریح زن دیگری می گیرد.
* ازدواج موجه: مردی که از زن اولش بچه دار نمی شود یا بیماری دارد، برای ازدواج بعدی اش اقدام می کند.
* ازدواج متمم: مرد ببیند چه صفات زنانه ای را دوست داشته که زن اولش ندارد. بعد زنی بگیرد که آن صفت ها را داشته باشد.
* ازدواج مثلث: مرد تقوی پیشه کرده و به سه زن قناعت نماید.
* ازدواج مربع: مرد تمام چهار زنی را که شرع به او اجازه می دهد بگیرد.
* ازدواج ملون: مرد چهار زن بگیرد: سفید پوست، سرخ پوست، سیاه پوست و زرد پوست.
* ازدواج منظم: مردی که هر شش ماه یک بار زن می گیرد.
* ازدواج میسر: مرد هر زنی را که برایش میسر است بگیرد.
* ازدواج مشبک: مرد یک شبکه هرمی ازدواج راه بیندازد. به این معنی که هر زنی گرفت، آن زن، چهار زن دیگر را هم به او معرفی کند و او همه آنها را بگیرد.
* ازدواج مکرر: مرد آن قدر زن بگیرد تا جانش در برود.

پدر آمرزی . . . .

در روزگار گذشته مردی بود که کفن مردگان می دزدید و نان زن و فرزند خویش می داد و عمری به این کار مشغول بود و همه این سالها، به لعنت خلق گرفتار!
در بستر مرگ فرزند را صدا کرد که فرزندم، من عمری به این کار مشغول بودم و سالهاست که به لعنت خلق گرفتارم ، بیا و بعد از من تو کاری کن که آمرزشی باشد برای پدرت.
پدر مُرد و پسر چندی بعد شغل پدر را دنبال کرد. با این تفاوت که کفن مردگان را که می دزدید هیچ، در ماتحت آنها چوبی طویل نیز فرو می برد ! مردم انگشت به دهن جملگی می گفتند که:
 خدا پدرش را بیامرزد که فقط کفن می دزدید ، اینکه هم کفن می دزدد وهم از خجالت مردگان بدر می آید !
و پسر خوشحال که وصیت پدر را بجای آورده است .
بقول مرحوم عمران صلاحی، (نقل قول از ابراهیم نبوی) حالا حکایت ماست، در این مرز پر گهر هر که بر مسندی می نشیند خلق الله باید پدر بیامرزی برای فرد رفته بگویند.
قصه قصه ی  ماست ........................................

خنده . . . خنده . . . خنده . . .

به خدا سوگند...
 
اگر " لیوان شیشه ای " را در دست راستم
 
و " لیوان یک بار مصرف " را در دست چپم بگذارند...
 
باز در یخچال را باز می کنم و با شیشه آب می خورم!!
*****************
یکی دکتر میشه..
یکی مهندس میشه..
.
.
.
.
منم درس عبرت شدم برا بقیه!!!
 
*****************
میازار موری که دانه کش است!

در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده!

می توانید بیازارید...
 
*****************
گاهی باید دست از سرش برداری ...

و بجاش از پات ،

برای شوت کردنش استفاده کنی ... !
*****************
یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس میکردیم میکشیدیم رو تخته
 
فکر میکردیم خیلی تمیز شد
 
 
بعد که تخته خشک میشد میدیدم چه گندی زدیم...!

الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم
 
*****************
 
بعضیا دوستیشون مثل دوستی تام و جری می مونه ....

از صبح تا شب می زنن دهن همدیگرو سرویس می کنن ؛

ولی .... بدون هم نمیتونن زندگی کنن ... !!!
*****************
خدایا به هر که دوست میداری بیاموز که اس ام اس 10 تومان بیشتر نیست
 
و به هر که بیشتر دوست میداری بیاموز
 
 
که ارزش یک دوست بیش از 10 تومان است !
*****************
 
این سوال مدتیه ذهنم رو به خودش مشغول کرده:
 
این عربها "چ" ندارن، چه طوری عطسه می‌کنن؟
*****************
 
کاش میشد هر شب از خودمون 1 سی سی خون بگیریم
 
بریزیم تو یه نعلبکی بذاریم کنار تخت!
 

که این پشه ها بشینن عین بچۀ آدم بخورن دست از سر ما بردارن!!
*****************
 
چند روز پیش به مادر بزرگم گفتم  بیا بریم فیس بوک یه کم حال کنیم .
 
گفت:من پام درد میکنه خودت برو .
 
امشب به بابا بزرگم میگم : اقا به مادر میگم نمیاد بریم فسک بوک عشقو حال کنیم.
 
میگه برو ماشینو روشن کن خودم باهات میام!!
 
*****************
چرا اگه به کسی بگن جوجویِ من...
 
پیشی من..
 
وموشی و ازین کلمه ها طرف خوشش میاد...

امّا اگه بگن حیووون عصبی میشه...؟!

مـگـه جـفـتـشـون یـکـی نـیـسـتـن....؟
 
*****************
خدایا میگم، شما که که با یه سکه پنجاه تومنی، دفع هفتاد بَلا می کنی...
 
چقدر بدیم کلا بی خیال شی ؟!
 
*****************
 
هر چی بیشتر این ماهواره رو زیر و رو می کنم
 
بیشتر به این نتیجه میرسم که:
 
مدیونم اگه یه آلبوم ندم بیرون!!!
 
 
*****************
دلم میخواد راننده ماشین پلیس بشم
 
بلندگو بگیرم دستم بگم :
 
راننده پژو حرکت کن!
 
مگان!! سرت رو بنداز پایین ! مگه خودت خواهر مادر نداری !؟
 
ماکسیمای مشکی ؟ شیطون دخترای قشنگی سوار کردی!؟
 
206 صندوق دار آهنگت خیلی قدیمیه...عوضش کن... !؟
 
...بنز مشکی ... بنننننننز ... فخر می فروشی ?!! بزن بغل !
 
*****************
 
 
تا وقتی‌ فیسبوکو کشف نکرده بودم:
.
.
.


.
.
.
.
.
.
.
.
نمیدونستم شمال تهران اینقدر جمیعت داره...

دانشگاه شریف و تهران این همه دانشجودارن...

همه هم حداقل ۳ تا زبان بلدن...

همه اروپا دیده و خارج رفته ان...

تازه یک سوم جمعیت تو فیس بوک مدل هستند...

یک سوم دیگه هنرمند اعم از خواننده

موزیسین

شاعرند..

بقیه عکاسن!!!

مربی کودکستان . . . . .

خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه های
یه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت بعد از کلی فشار...و خم و راست شدن،
بچه رو بغل میکنه و میذاره روی میز، بعد روی زمین بلاخره باهزار جابجایی و فشار چکمه ها
 رو  پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که ...
هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه میگه این چکمه ها لنگه به لنگه است .
خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیفته هرچه تونست کشید
تا بلاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد .
 گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه
ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بلاخره موفق شد که بوت ها رو  پای این کوچولو بکنه
که بچه میگه این بوتها مال من نیست.
خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده. با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت بگم. دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد.
وقتی تمام شد پرسید خب حالا بوت های تو کدومه؟ بچه گفت همین ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم....
مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد یک آه طولانی کشید وبعد گفت
 خب حالا دستکشهات کجان؟
توی جیبت که نیستن. بچه گفت توی بوتهام بودن دیگه!!!!!!!!!!

یه کم خنده . . . . .

تجسم کنید !!
تو یه روز سرد
پیجامه گرمت رو می پوشی و میپری تو تختت،
بالش رو درست می کنی، پتو رو می کشی رو خودت، خودت رو اینورو اونور می کنی، یکمم خودت رو می کشی، حسابی که گرم شدی چشاتو میبندی که بخوابی....
یه دفعه می بینی چراغ اتاق رو یادت رفته خاموش کنی!! 
 
 
 هروقت پیش خودت گفتی این دیگه با بقیه فرق داره بدون اونم پیش خودش گفته اینم یه خریه مثل بقیه..!! 
 
 
ناخن مصنوعی، مژه مصنوعی، مـوی سر مصنوعی، دماغ عملی، گونه ها تزریقی، لب ها تزریقی، ابروها تاتوی، رنگ پوست غیر واقعی و….
اما هنوز بانوهای دوست داشتنی ولی غیرقابل تحمل! در شگفت و شکایتند که چرا "مرد واقعی" پیدا نمی شود!....؟
 
 
دخترای عزیزی که میگن پسرا همه مثله همن.....کسی مجبورتون نکرده بود همه رو امتحان کنین
 
 
دختره 4000تا دوست تو صفحه فیس بوکش داره که 3990 تاش پسرن..
( مدلای مختلف کچل کوتوله چاق لاغر یه وری)
بعد تو پروفایلش نوشته:
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگردم
.... فکر کنم فقط پی "شبنم" نمیگرده..لامصب
 
 
چیزی لذت بخش تر از زدنِ بچه مهمون، دور از چش ننه باباش نیست
 
 
خدایا لطفا برو و به بعضی از آنهاییکه ایمان آورده اند یادآوری کن که تو خدا هستی نه آنها !!
 
 
راز موفقیت چیست؟ "تصمیم گیری درست".
تصمیم گیری درست از چه ناشی میشود؟ "از تجربه"
تجربه از چه بدست می آید؟ "از تصمیم گیری های غلط !!   کیف کردی
 
 
اینایی که همیشه کلید دارن اما زنگ میزنن آسایش آدمو بهم میزنن همونائین که هر سری میرن حموم میگن حوله !!!!!!!

شادی ...........

پاسبان مردی به راهی دید و گفتا کیستی ؟
گفت : فردی بی خیال و فارغ و آزاده ام
 
 
گفت : از بهر چه می رقصی و بشکن می زنی ؟
گفت : چون دارای شور و شوق فوق العاده ام
 
گفت : اهل خاک پاک اصفهانی یا اراک ؟
 
گفت : اهل شهر آباد و خوش آباده ام
 

 

گفت : خیلی شاد هستی ، باده لابد خورده ای
گفت : هم از باده خور بیزار و هم از باده ام
 
 
گفت : از جام وصال نازنینی سرخوشی ؟
گفت : از شهوت پرستی هم دگر افتاده ام
 
گفت : پس شاید قماری کرده ، پولی برده ای
 
گفت : من در راه برد و باخت پا ننهاده ام
 
 
گفت : پولی از دکان یا خانه ای کش رفته ای ؟
گفت : دزدی هم نمی چسبد به وضع ساده ام
 
گفت : آخر هیچ سرگرمی نداری روز و شب ؟
گفت : سرگرم نمازو سجده و سجاده ام
گفت : لابد ثروتی داری و دلشادی به پول ؟
گفت : من مستضعف و مسکین مادر زاده ام
گفت : آیا راستی آهی نداری در بساط ؟
گفت : خود پیداست این از وصله ی لباده ام
گفت : گویا کارمند ساد ه ای یا کارگر ؟
گفت : بیکارم ولی از بهر کار آماده ام
گفت : بیکاری و بی پولی ؟ پس این شادی ز چیست ؟!
گفت : یک زن داشتم ، اینک طلاقش داده ام


مرتیکه بیشعور قدر نشناس .... همون بهتر تو لیاقت زنو نداشتی زنت از شرت خلاص شده . . .


خداحافظی به سبک ایرانی . . . .

تو مراسم و مهمانی ها به محض اینکه اعلام رفتن کنیم، خداحافظی ها از همون کف زمین که نشستیم شروع میشه و تا چشم کار میکنه، تا جایی که همدیگه رو اندازه یه مورچه می بینیم، ادامه پیدا میکنه:

خب احمد آقا ، صغرا خانم!

“خیلی زحمت دادیم، با اجازه تون از حضورتون مرخص میشیم.”

با گفتن یه همچین جمله ای، تراژدی سریال یانگوم وار خداحافظی شروع می شه. بیشتر از چهل بار توی خونه یارو خداحافظی می کنیم. حالا حساب کنید مثلا ۶ نفر آدم اومدن مهمونی و حالا دارن می رن بیرون. به طور مستمر و بی وقفه همه می گن:

«خداحافظ»

صاحب خونه بدبخت، پس از کلی پذیرایی و دولا و راست شدن حالا باید به اتفاق اهل و عیال بره دنبال مهمون ها، مستمراً جواب خداحافظیه اونا رو بده:

“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ، قربون شما ، خداحافظ ، خداحافظ ، ببخشید بد گذشت، خداحافظ ، خداحافظ…”
 
حالا اومدن دم در:

” … خب اصغر آقا ببخشید مزاحم شدیم ، تو رو خدا شما هم یه شب تشریف بیارین.

“خداحافظ ، خداحافظ ، چشم، حتماً مزاحم میشیم، سلام برسونین ، خداحافظ ، خداحافظ…”

توی این دسته اگر تعداد خانم ها از دو نفر بیشتر باشه که دیگه واویلاست. تازه دم در خونه یادشون می افته دستور پختن قورمه سبزی و رنگ موها و آخرین خریدها و جدیدترین دکوراسیون رو به هم بگن و تو تمام این مدت صدای دلنشین «خداحافظ ، خداحافظ» مرتباً به گوش می رسه.

حالا همه سوار ماشین شدن و سرنشینان از چهار طرف ماشین تا کمر بیرون اومدن و دارن دست تکون می دن:

“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ “

راننده هم برای عرض ارادت اون موقع شب ۵ تا ۶ بوق به معنی «خداحافظ» برای بدرقه کنندگان میزنه.

حالا دیگه ماشین رسیده ته کوچه و این بار دیگه فریاد می زنن:

“خداحافـــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــظ…”

آخه یکی نیست بگه مگه میخواین برین کره مریخ که دل نمی کنین از هم!؟


تازه جالب تر فردا ساعت ۱۱ صبح یکی از خانم هایی که دیشب مهمون بوده زنگ میزنه به صغرا خانم و میگه:

“صغرا جون ممنون بخاطر پذیرایی دیشب؛ والله زنگ زدم بگم دیشب این بچه ها حواسم رو پرت کردن یادم رفت ازت خداحافظی کنم!!!”

قیمت مغز . .. . . . . .

بالاخره دکتر وارد شد ، با نگاهی خسته ، ناراحت و جدی .

دکتر در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود
گفت :"متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم ,
تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه ."

"این عمل ، کاملا در مرحله أزمایش ، ریسکی و خطرناکه
ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره,
بیمه کل هزینه عمل را پرداخت میکنه ولی هز ینه مغز رو خودتون باید پرداخت کنین ."

اعضا خانواده در سکوت مطلق به گفته های دکتر گوش می کردن ,
 بعد از مدتی بالاخره یکیشون پرسید :" خب , قیمت یه مغز چنده؟";

دکتر بلافاصله جواب داد :"5000$ برای مغز یک مرد و 200$ برای مغز یک زن ."

موقعیت نا جوری بود , أقایون داخل اتاق سعی می کردن نخندند و نگاهشون با خانمهای داخل اتاق تلاقی نکنه , بعضی ها هم با خودشون پوز خند می زدند !

بالاخره یکی طاقت نیاورد و سوالی که پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید که :
 "چرا مغز آقایون گرونتره ؟ "

دکتر با معصومیت بچگانه ای برای حضار داخل اتاق توضیح داد که :
" این قیمت آکبند مغزه !
ولی مغز خانمها چون استفاده میشه، خب دست دومه وطبیعتا ارزونتر !! . "