خودم

با این وبلاگ خاطرات زیادی دارم، اولین روزی که اینجا رو ساختم ، قصدم فقط و فقط ارتباط با چندتا از دوستای دبیرستانم بود که اونا هم وبلاگ داشتن. اولش هیچ تصوری از مدیریت یه وبلاگ نداشتم اما کم کم  راه و رسمش رو یاد گرفتم..

روزهای خوب و بدی رو باهاش سپری کردم،اما بنا به دلایلی که فقط و فقط برای خودم قانع کننده ست، دیگه نمیخوام اینجا بنویسم ، اما این آدرس رو دوست دارم و هرگز اون رو حذف نمیکنم..

شاید روزی دیگر،به قلمی جدید،در جایی دیگر بنویسم..


                                           "بدرود.."

نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۲/۰۵/۰۷ساعت توسط الهام|

و آن زمان که دلم میگیرد.. بیشتر از خیلی از روزها..

نوشته شده در جمعه ۱۳۹۲/۰۴/۰۷ساعت توسط الهام|

وقتی بهش فکر میکنم، میبینم خیلی زودتر از اون چیزی گذشت که انتظارشو داشتم

واقعا" این 4 سال دوره کارشناسی به اندازه یه چشم به هم زدن بود

انگار همین دیروز بود که برای اولین بار وارد حیاط دانشکده علوم شدم، اوایلش چقدر ناراحت بودم از اینکه جمع دوستانه خوبی نداشتم اما بعد از گذشت تقریبا یک سال و جمع شدن 5 دوست خوب کنارهم یا به قولی همون 5 وزیر ،خیلی چیزها عوض شد..

5 وزیر!!! با یاد آوری این ترکیب کلمه ، همه خاطراتم از تو ذهنم میگذره..

و امروز روز دلگیری بود برام.. روز اتمام دوره کارشناسی!  روزی که با 4وزیر دیگه خدافظی کردم در حالیکه همه ناراحت بودیم از این جدایی و میدونستیم که دلمون تنگ میشه.. برای همه چی تنگ میشه.. ازحیاط جنوبی گرفته تا شمالی و آزمایشگاه ها و کلاسها و حتی پاتوق همیشگیمون، بوفه عمو عادل!! 

میدونم که هر دوره ای تو زندگی آدم یه روزی شروع میشه و یه روزی تموم ! اما نمیدونم چرا بر خلاف تصورم دلم نمیخواست که اینقدر زود تموم بشه، تو این 4سال هم روزهای خوب داشتم و هم بد، هم خاطرات خوب و هم بد اما مهم این بود که همیشه و در همه شرایط این 5وزیر کنار هم بودن .. و من اصلا دلم نمیخواست که این کنار هم بودنهامون تموم بشه..


نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۲/۰۳/۱۹ساعت توسط الهام|

به قول سهراب:
من اگر هر از چند گاهی از تو یادی نکنم،

                                           " می شکنم"..........



نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۰۳/۱۱ساعت توسط الهام|


ای كاش توان آن را داشتم كه از عرش تا فرش را برایت گلباران كنم و بر دستان پر از مهر و عاطفه ات كه

مظهر عشق و ایثار است بوسه زنم تو در تمام طول سالهای عمرم  همچون خورشیدی بر زندگیمان تابیدی.


                   روزت مبارک پدر عزیزتر از جانم


....................................................................................................

پ.ن: اولین سالیه که پدر تو این روز خونه نیست،پدر هنوز از مسافرت برنگشته،دلتنگشم شدید..!!

نوشته شده در جمعه ۱۳۹۲/۰۳/۰۳ساعت توسط الهام|

ﺧـــــﺪﺍﯼ ﻣﻦ !

ﻧﻪ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ پاﮐﻢ ﮐﻪ ﮐﻤــــــﮑﻢ ﮐﻨﯽ

ﻧﻪ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑـــــــﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻫﺎﯾـــــــــﻢ ﮐﻨﯽ

ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾـــــﻦ ﺩﻭ ﮔﻤﻢ !

ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭ ﻫــــﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺭ ﻣـﯿﺪﻫﻢ

ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺗــــﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺁﻧــــﯽ ﺑﺎﺷـﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺳـــﺘﯽ

ﻭ ﻫﺮ ﮔﺰ ﺩﻭﺳــﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺁﻧﯽ ﺑﺎﺷﻢ

ﮐــﻪ ﺗﻮ ﺭﻫﺎﯾـــــــﻢ ﮐﻨﯽ ...

ﺧــــــﺪﺍﯾﺎ پـﺲ ﻫﯿــﭻ ﻭﻗـﺖ ﺭﻫــﺎﯾﻢ ﻧﮑﻦ ...

نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۲/۰۲/۱۵ساعت توسط الهام|

دوباره دلم هوای گرفتن به سرش زده..

نمیدانم چرا اینقدر بهانه گیر شده است؟!! مثل بچه های 2-3 ساله!

مدام از عالم و آدم و اتفاقات روزگار شکوه میکند، می رنجد..

نمیدانم، شاید هم حق با اوست.. اما گاهی واقعا" از دستش خسته میشوم،

بر سرش فریاد میکشم تا شاید آرام شود اما نمیشود..!!دقیقا" نمیدانم چه مرگش شده!

فقط میدانم که دیگران را هم اذیت میکنم.. از آن وقتهاست که طالب یک آرامش درست درمانم..

نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۲/۰۱/۲۶ساعت توسط الهام|


مادربزرگ رو دوست داشتم
ولی خبر نداشتم اینقدر مهمه!
امسال که نه سمنو پخت و نه سبزه انداخت

فهمیدم که تحویل سال دست مادر بزرگه نه خورشید !
.............................................................................................
پ.ن : برگشتم از سفر ، از سفری که پر بود از بوی دلتنگی..

نوشته شده در جمعه ۱۳۹۲/۰۱/۰۹ساعت توسط الهام|

سی بار به دنبال بهار
دانه به دانه
اسفند را تشریح کردم
به سی امین روز
دانه ای یافتم
تو بودی و بهار آمد و اسفـــــــــــــند تشییع شد




بهارتان به سادگی همین شعر، به پاکی همین احساس ناب ، فرخنده باد.

                                                                    سال نو مبارک

.......................................................................................................................

پ.ن 1 :شعر از  استاد عزیز مصطفی سلامی


پ.ن 2: از کودکی همیشه برای مسافرت عید شوق و ذوق داشتم اما امسال تو نیستی که در را به رویمان باز کنی.. پای رفتنم نیست..

نوشته شده در جمعه ۱۳۹۱/۱۲/۲۵ساعت توسط الهام|

هیچ بارانی ردپای خوبیهایت را از کوچه های خاطرم نخواهد برد

دوست داشتن خوبان همیشه گفتنی نیست..


.....................................................................................................

پ.ن: چقدر این سفر 3روزه پر از آرامش بهم چسبید، با کلی خاطره،بعد از تحمل یه دنیا استرس و فشار روحی واقعا به این سفر نیاز داشتم،

علی الخصوص که تنها بودم.. فقط خودم!

نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۱۴ساعت توسط الهام|


آخرين مطالب
» بدرود
»
» 5 وزیر   
»
» پدرم
» خدای من
» دل..دل.. دل دیوونه!
» سفر
» بهاری نو
» خاطرات خوب
Design By : Pars Skin