سلام. از همه شما دوستان خوبم که به وبلاگم میایید و بانظراتتون به بهتر شدن اون کمک میکنید واقعا ممنونم. مرسی دوستای گلم.
هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد . در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا میداد پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت : مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی میبری .هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن . پیرمرد خند ه ای کرد و گفت : اعلی حضرت، اینگونه هم که فکر میکنی فرمان در دست تو نیست . به آن طرف جاده نگاه کن. چه میبینی؟
پادشاه: پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است .
پیرمرد: میدانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است و فقرش از من بیشتراست؟
پادشاه: باور ندارم، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد .
پیرمرد : اعلی حضرت آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است .او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار میداد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد .
بارسنگین هیزم، باصدای خنده ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک میشود .
آنچه به من فرمان میراند خنده ی کودکان است و آنچه تو فرمان میرانی گریه ی کودکان است!
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت .او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یک دفعه کلاس از خنده ترکید ...
بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند . اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند :
اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی .
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و ... . به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود . آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت
دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد
و مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت . آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود .
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم
پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش میدانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود! در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟
همسرم جواب داد
من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید
آیا می دانید این داستان از کیست ؟
ارنستو چه گوارا
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد...
تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست...
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
اُدعُوا اللهَ وَ اَنتم مُوقِنونَ بِالاِجابَهِ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ لا
یَستَجِیبُ دُعاءَ مِن قَلبِ غافِلٍ لاه؛
خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که
خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد
یکی از شرکتهای هواپیمایی برای تبلیغ و فروش بلیتهای پروازهای مختلفش، تسهیلات خاصی رو برای بیزنسمن هایی که همسرانشون رو همراه خودشون به سفرهای هوائی اون شرکت میبردن, در نظر میگیره و ۵۰% تخفیف روی بلیت اونها قائل میشه.
بعد از مدتی که میبینن این طرح با استقبال خیلی زیادی مواجه شده و اکثر بیزنسمنها همسرانشون رو در پروازها همراه خودشون میبرن.
با فرستادن نامهای به همسران این افراد, نظرشون رو در مورد سفرها جویا میشن و پاسخی که از تمام این زنها دریافت میکنند,همین دو کلمه بوده..... کدوم سفر؟!!!!!!!
خوندن این متن کمتر از 2 دقیقه وقت میگیره
بخون و لذت ببر
یاد من هم باش....
اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: من رفتنی ام!
گفتم: یعنی چی؟
گفت: دارم میمیرم
گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گل مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن منو
قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون
واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، وقتی داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه
بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن:
نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی
مارفتنی هستیم وقتش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند:
شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد: من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدین ترتیب مطرح کند:
حال که شما پنجره کوپه را باز کرده اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل میشود و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید:
محاسبه مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار؟
تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟
آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم میشود و اگر آری، به چه اندازه؟
حسب المعمول دهان دانشجو باز مانده بود و قادر به حل این مسئله نبود و سرافکنده جلسه امتحان را ترک کرد.
همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند.
پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا میخواند و طبق معمول سئوال اولی را میپرسد:
شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
این دانشجوی خبره میگوید: من کتم را در میارم.
پروفسور اضافه میکند که هوا بیش از اینها گرمه.
دانشجو میگه:خوب ژاکتم را هم در میارم.
هوای کوپه مثل حمام زونا داغه
دانشجو میگه اصلا ً لخت مادر زاد میشم.
پروفسور گوشزد میکند که دو آفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت شی.
دانشجو به آرامی میگوید میدانید آقای پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان شفاهی فیزیک شرکت میکنم واگر قطار مملو از آفریقائیهای شهوتران باشد، من آن پنجره لامصب را باز نمیکنم.
توجه ..........لطفا اطلاع رسانی کنید ......... توجه
بنیان خانوادهتان را متزلزل میکند؛ خطری که شما یا بستگانتان را تا مرز خشم، جنون، ارتکاب قتل یا خودکشی میبرد؛ خطری که آبرویتان را به باد میدهد و انگشتنمایتان میکند تا خاص و عام برای عبرت هم مثالتان بزنند و بگویند: «بیچاره، همه اطلاعات گوشیاش را دزدیدهاند، حتی عکسهای خصوصیاش را.»
آنچه در این گزارش میخوانید، یک تجربه خطرناک است که برای درکش، باید موبایلتان را کاملا از هر نوع شماره، عکس، فیلم و پیامک خالی کنید و قید شماره تلفنتان را هم برای همیشه بزنید، تا وارد روندی شوید که نشانتان دهد هکرها چگونه به فایلهای خصوصی دیگران از طریق گوشی تلفن همراهشان، چوب حراج میزنند، اما اگر شما هم از خطر کردن میترسید، پس ماجراجویی را به خبرنگار «جامجم» واگذار کنید تا ماجرای آشنایی کوتاه با یکی از هکرهای تلفن همراه را برایتان بگوید: آشنایی من با این هکر، برنامهریزی شده نبود، او با یک گوشی تلفن همراه در دستش که صفحه نمایشی نسبتا بزرگی داشت، تکیه داده بود به میله سرد وسط مترو و عکسهایی را تماشا میکرد و لبخند میزد. وقتی متوجه شد نگاهم روی صفحه نمایش گوشیاش ثابت مانده است، اول سرگرمی محبوبش را پنهان کرد اما طولانی بودن مسیرمان، باعث شد یخها آرامآرام آب شوند.
روی صفحه نمایشگر تلفن همراه او، عکس زنی جوان و بیحجاب بود که شباهت زیادی به بانوی محجبهای در همان واگن داشت. «چه بامزه ! این عکس موبایلتان، کاملا شبیه آن خانمی است که آن طرف نشسته، این جور تصادفها خیلی کم پیش مییاد!» این شروع گپ و گفت ما بود، ناشناس کم سن و سال از ته دل خندید و گفت: «هیس! خب این عکس همونه! موبایلش را هک کردم. تازه عکسهای بیشتر هم هست ! ببین!»
خانم الف (خودش دلش میخواست به این نام خوانده شود) به من یاد داد که اگر بلوتوث کسی روشن باشد یک هکر براحتی میتواند همه اطلاعات گوشی او را از شماره تلفنها گرفته تا عکسها و پوشههای شخصی صاحب گوشی، بدزدد.
او گفت: «هر روز مسیری طولانی را در مترو انتخاب میکنم تا برای سرگرم شدن، اطلاعات موبایلهای مردم را بخوانم. هر روز بالاخره کسی پیدا میشود که بلوتوثش را روشن بگذارد. هدفم از این کار فقط سرگرمی است و قصد اخاذی ندارم.»
الف، تعریف کرد که مردم معمولا برای ردوبدل کردن فایلهای صوتی و غیره با هم، سیستم بلوتوث تلفن همراهشان را در مترو روشن میکنند و اگر تلفن همراه کسی مجهز به برخی نرمافزارهای ویژه هک باشد، در چند ثانیه میتواند از طریق ارسال بلوتوث، وارد تلفن همراه قربانی شود. الف معتقد است: «وقتی بلوتوث گوشی تلفن همراه کسی روشن باشد، یا هکر است! یا قربانی!»
اما هک کردن تلفن همراه با بلوتوث، تنها تخصص الف نبود، او میدانست چطور باید در نقش دختری نگران که شارژ گوشیاش تمام شده است، گوشی همراه دیگران را برای تماسی فوری با مادر بیمار خیالیاش برای چند دقیقه امانت بگیرد و کدی را وارد کند که از طریق آن، هزینه همه مکالمات تلفنیاش به حساب آنها نوشته شود!
او توضیح داد : «با اس ام اس هم میشود تلفن را هک کرد اما هنوز این یک فقره را یاد نگرفتهام.» تاکنون کسی از الف شکایت نکرده است، او هیچ سابقه کیفری ندارد و اعتقاد دارد وعده برخورد با هکرهای گوشیهای همراه فقط یک بلوف پلیسی است جادوی سیاه هکرها
هرچند رئیس پلیس امنیت اخلاقی ناجا، به جزئیات بیشتر و ارائه توصیههایی برای جلوگیری از هکشدن تلفنهای همراه در این گفتوگو اشارهای نکرده است، اما سرهنگ فریدون رهبریان، معاون مبارزه با جرایم خاص و رایانهای پلیس آگاهی تهران در گفتوگو با خبرنگار جامجم، این راهها را تشریح میکند.
رهبریان با اشاره به این که شایعترین روش هک کردن تلفنهای همراه با استفاده از سیستم بلوتوث است به دارندگان تلفنهای همراه تاکید میکند: برای جلوگیری از هک شدن با این روش، به هیچ وجه سیستم بلوتوث تلفن خود را در اماکن عمومی و بخصوص مترو روشن نگذارید و از حمل کردن اطلاعات مهم مانند عکسها، فیلمها و پیامهای خصوصی در تلفن خود خودداری کنید.
او با توضیح این که هک کردن موبایل با استفاده از پیامک نیز ممکن است، هشدار میدهد: اگر پیامکی ناشناس دریافت کردید آن را پیش از باز کردن، پاک کنید چون اگر فرستنده یک هکر باشد، شما با باز کردن پیام، هک خواهید شد.
به گفته رهبریان، هک با بلوتوث، کور و بدون شناخت صاحب تلفن همراه است، اما هک با پیامک، کاملا هدفمند است و از طریق فردی آشنا با صاحب تلفن همراه صورت میگیرد، یعنی هکر با شمارهای ناآشنا در فاصلهای معین از صاحب تلفن همراه (تا شعاع 100 متری) میایستد و برای او پیامکی ناشناس میفرستد و در صورتی که قربانی، پیامک را باز کند، هکر میتواند پوشههای اطلاعات خصوصی او را بدزدد.
روش دیگر هک کردن از زبان معاون مبارزه با جرایم خاص و رایانهای پلیس آگاهی تهران، با استفاده از وارد کردن یک کد در تلفن همراه طرف مقابل است. پس از وارد کردن این کد، تلفن همراه هک میشود و از آن پس همه هزینه تماسهای هکر با تلفن شخصیاش، به حساب قربانی نوشته میشود. رهبریان تاکید میکند: «تنها راهی که برای جلوگیری از این روش هک کردن وجود دارد، پرهیز از سپردن گوشی همراهتان به غریبههاست.
زندگی مربی بی رحمی است. زمانی به تو یاد می دهد چگونه زندگی کنی که دیگر خیلی دیر شده......اروین یالوم
Alexander Rybak
Dolphin
Drifting alone
Where am I to go
The purpose in me
Sadly I don't know
Who'll take my hand
I'm sailing in the sand
Nothing to enjoy
Feeling quite destroyed
But I know a magic dolphin
Swimming above the world
And in my dreams it promised me
That someday I'll find my girl
No one to love
No one to lose
All by myself
This is what I choose
Lovers everywhere
Why should I even care
Will I ever change
That would sure be strange
But I know a magic dolphin
Swimming above the world
And in my dreams it promised me
That someday I'll find my girl
She has the taste of summer
Cute shiny eyes of love
And untill I find that girl of mine
I have a friend above
Yes, I have a friend above
'Cause I know a magic dolphin
Swimming above the world
And in my dreams it promised me
That someday I'll find my girl
She has the taste of summer
Cute shiny eyes of love
Until I find that girl of mine
I have a friend above
I have a friend above
Yes, I have a friend above
Alexander Rybak
Fairytale
Years ago, when I was younger
I kinda liked, a girl I knew
She was mine, and we were sweethearts
That was then, but then it's true
I'm in love, with a fairytale
Even though it hurts
Cause I don't care if I lose my mind
I'm already cursed
Everyday, we started fighting
Every night, we fell in love
No one else, could make me sadder
But no one else, could lift me high above
I don't know, what I was doing
When suddenly, we fell apart
Nowadays, I cannot find her
But when I do, we'll get a brand new start
I'm in love, with a fairytale
Even though it hurts
Cause I don't care if I lose my mind
I'm already cursed
She's a fairytale, yeah
Even though it hurts
Cause I don't care if I lose my mind
I'm already cursed