باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

یکی از بستگان خدا . . . .

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد..- آهای، آقا پسر!پسرک برگشت و به سمت خانم رفت... چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:- شما خدا هستید؟- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

واقعنااااااااااا!!!!!!!!!


کافیه از یکی خوشت بیاد؛

یا میمیره، یا فلج میشه، یا برمی گرده به رابطه قبلیش؛

در بهترین حالتم میره خارج!!!
 
 
 
 
 
 
 
میدونید اون زنی که برای اولین بار عبارت ِ "مردا همه مثل همه ن"

رو به کار برد، یه زن چینی بود که شوهرشُ تو بازار گم کرده بود؟

 
 
 
 

 
هم اومدIPhone5
 
و تو نیومدی، خاک برسرت . ..
 

 

 
توهمه ی رابطه ها همیشه یکی خرتره...

 
به سلامتی اون خرتره!!

 

 

 

دیدین دخترا توانایی اینو دارن که اتفاقی که تو یه ساعت افتاده رو
 
 تو 5 ساعت تعریف کنن؟؟؟

 
 
 
 

 
دروغ گـفـتـن

عـرضـــه مـیـخـــــــواد

مـا هـم کـه هـمـیـشـه

عـاشـق آدم هـای بـا عـرضـه مـیـشـیـم.....!

 
 
 
 
 

 
طرف اومده با عصبانیت می گه این یارو زبون آدمیزاد حالیش نمیشه
 
 بیا تو باهاش حرف بزن ...
 
نفهمیدم داره به من فحش میده یا به یارو
 
 
 
 

 

 
مورچه رو انداختم تو بشقاب بیسکوییت ویفر

تکون نمی خوره

فک کنم از خوشحالی سکته کرده...
 
 
 
 

 

 
با یکی چت میکردم...

.جواب نمیداد بهش گفتم چته؟چرا جواب نمیدی؟!

گفت دارم شام میخورم...

خیلی با ادب بود،با دهن پر چت نمیکرد...
 
 
 

یارو دو دیقه پیش زنگ زده خونه جا اینکه من بگم شما، اون میگه شما؟
 
منم گفتم ببخشید اشتباه برداشتم...
 
 
 

 

اگه یه روز همه فراموشت کردن ..من با توام !

اگه همه بهت بد کردن ، من با توام...

ولی اگه همه دوستت داشتن...

شرمنده !

من با اونام .






تو این دوره زمونه باید به ملت بگی
 
موس دستته بزار زمین بیا اینجا!
 
 لیوان آب مال قدیم بود.
 
 

 

 
 

یکی از سخت ترین خدافظی ها ...

خدافظی با سنگیه که تا دمه در خونه شوتش کردی!!!
 




نظرِ همه دخترا راجع به مردها :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فقط بابام خوبه........:))
 
 
 
 
 
ولی خداییش بیایم ظاهر بین نباشیم !!!!

بعضیا ممکنه در ظاهر بیشعور بنظر بیان
 
 اما وقتی باشون میگردیم و بیشتر میشناسیمشون می بینیم که
 
 باطنا"هم بیشعورن !!
 

علت گرانی دلار یافت شد . . . . .

معاون ارزی و مالیاتی بانک مرکزی در جمع خبرنگاران گفت: ما خیلی بررسی کردیم و بالاخره متوجه شدیم که این افزایش ساعتی نرخ دلار به دلیل عدم توانایی آمریکا در ثابت نگه داشتن ارزش پول ملی خودشه و هیچ ارتباطی به ما نداره !!!!!! خبرنگاران بعد از شنیدن این تحلیل هوشمندانه نعره ها زدندی و خشتک ها دراندندی و سر به بیابانهای اطراف طهران گذاشتندی . . . . . .

فرق دیوانه و احمق . . . . .


خودرو مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد.
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت وآنها را به درون جوی آب
انداخت و آب مهره ها را برد.
مرد حیران مانده بود که چکار کند.

تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود.

در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت: از ٣ چرخ دیگر
ماشین، از هرکدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا بهتعمیرگاه برسی.

آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.

پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟ دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام.
ولی احمق که نیستم.