ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ،
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
، شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید ، باغ صد
خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید ، یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ، ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت ، من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در
آب ، شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ ، همه دل داده به
آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن ، لحظه ای چند بر
این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است ، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران
است
باش فردا که دلت با دگران است ، تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ، سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز
اول که دل من به تمنای تو پر زد ، چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ
زدی من نه رمیدم نه گسستم ، بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام
تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ، حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز
نتوانم نتوانم ، اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت ، اشک
در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید ، یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم ، نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و
شبهای دگر هم ، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه
گذر هم ، بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
"فریدون مشیری"