مادره خطاب به پسرش: نیوتن رو میشناسی ؟
پسره: نه، کی هست ؟
مادره: اگه به درسات بیشتر توجه میکردی میشناختیش !
پسره: خیلی خوب، پروین خانوم رو میشناسی ؟
مادر: نه !!!
پسره: اگه به جای من به شوهرت بیشتر توجه میکردی میشناختیش...
بنده یک جزوه نویس متبحر بودم
جزوه هایی همه خوشگل همه چون باقلوا
جزوه ی کل دروس از عربی تا ورزش
کپی از تک تکشان حکم طلا داشت!طلا!
آخر ترم همه در به در من بودند
تا ببینند رخ دفتر زیبای مرا
از صمیم دلش احوال مرا میپرسید
آنکه در مدت یک ترم نمیشد پیدا
من اگر جزوه ی خود را ندهم نامردی است
و اگر جزوه به آنها بدهم واویلا!
دفترم میرود و تا که به دستم برسد
صفحاتش همگی گم شده و پخش و پلا
پاره های تن من پاره شوند و تنشان
زخمی از لکه ی چای است و اضافات غذا
عهد کردم که دگر جزوه ی خود را ندهم
دوستان گل من البته حتی به شما
تقدیم به همه ی دانشجویانی که به خاطر جزوه نویسی حرفه ای و دست و دلبازی قربانیان اصلی امتحانات هستند . . . .
یکی از شرکتهای هواپیمایی برای تبلیغ و فروش بلیتهای پروازهای مختلفش، تسهیلات خاصی رو برای بیزنسمن هایی که همسرانشون رو همراه خودشون به سفرهای هوائی اون شرکت میبردن, در نظر میگیره و ۵۰% تخفیف روی بلیت اونها قائل میشه.
بعد از مدتی که میبینن این طرح با استقبال خیلی زیادی مواجه شده و اکثر بیزنسمنها همسرانشون رو در پروازها همراه خودشون میبرن.
با فرستادن نامهای به همسران این افراد, نظرشون رو در مورد سفرها جویا میشن و پاسخی که از تمام این زنها دریافت میکنند,همین دو کلمه بوده..... کدوم سفر؟!!!!!!!
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند:
شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد: من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدین ترتیب مطرح کند:
حال که شما پنجره کوپه را باز کرده اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل میشود و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید:
محاسبه مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار؟
تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟
آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم میشود و اگر آری، به چه اندازه؟
حسب المعمول دهان دانشجو باز مانده بود و قادر به حل این مسئله نبود و سرافکنده جلسه امتحان را ترک کرد.
همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند.
پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا میخواند و طبق معمول سئوال اولی را میپرسد:
شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
این دانشجوی خبره میگوید: من کتم را در میارم.
پروفسور اضافه میکند که هوا بیش از اینها گرمه.
دانشجو میگه:خوب ژاکتم را هم در میارم.
هوای کوپه مثل حمام زونا داغه
دانشجو میگه اصلا ً لخت مادر زاد میشم.
پروفسور گوشزد میکند که دو آفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت شی.
دانشجو به آرامی میگوید میدانید آقای پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان شفاهی فیزیک شرکت میکنم واگر قطار مملو از آفریقائیهای شهوتران باشد، من آن پنجره لامصب را باز نمیکنم.