مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم
درباره من
من نه عاشق بودم نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من . . . من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد. من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس آن سادگیم میفهمید و خدا میداند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود . . . . . .
ادامه...
نظرسنجی
آیا با برپایی جشن های باستانی ایران و زنده کردن فرهنگ کهن ایرانی موافقید؟
یکی هست .... که دیگه نیست .....
نمیدونم چطور میتونم احساسم رو بیان کنم .... لحظه ای که شنیدم از بینمون رفته .... لحظه ای که فهمیدم دیگه صداشو نمیشنویم...
سلام وبلاگت رامطالعه کردم آفرین دلنشین بوداگه ممکنه ماراهم به اسم طنزورزش سنان لینک کنید
www.senan.blogsky.com