باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

زخم دوست . . . . .

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند ..... 

می گویند خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند و تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگررا حفظ کنند… وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر میشدند ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی میکرد در عین حال می دانستند که وقتی ازهم دور شوند ‫از سرما یخ زده و میمردند… ازاینرو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان منقرض شود. پس دریافتند که بهتر است گردهم آیند و آموختند که : بهتر است با زخم های کوچکی که همزیستی با کسان بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند ، چون گرمای وجود دیگری مهمتراست… و این چنین بود که توانستند زنده بمانند…
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه آن است که هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و خوبیهای آنان را تحسین نماید…
 
بدبختی این حسن را دارد که دوستان حقیقی را به ما می شناساند… بالزاک

نظرات 1 + ارسال نظر
الی چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 00:50 http://www.bazareshaam.mihanblog.com

اگر من تو بدبختی هام کسی رو داشتم ، هیچ وقت حس بدبختی نمی کردم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد