باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

یاد مدرسه بخیر . . .

اولین روز دبستان بازگرد

کودکیهای شاد و خندان بازگرد

درسهای سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود

درس پندآموز روباه و خروس

روبه مکار و دزد چاپلوس

با وجود سوز و سرمای شدید

ریزعلی پیراهن از تن میدریرد

تا درون نیمکت جا میشدیم

ما پر از تصمیم کبری میشدیم

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش میشد باز کوچک میشدیم

لااقل یک روز کودک میشدیم


مهر بر همه ی بچه مدرسه ای های قدیم و جدید مبارک باد