باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

... بچه ها متشکریم ...

برو بچه های والیبالمون در کمال شایستگی به مقام ششم مسابقات قهرمانی جهان دست پیدا کردند که به نسبت چهار سال پیش سیزده پله صعود کردیم و این عـــــالــــیــــــه .... آقای دکتر داورزنی در برنامه توپ و تور هم گفتند که در این بازی ها بچه ها فراتر از حد انتظار عمل کردند و در حالی که برنامه روی این بوده که بتونن به مرحله دوم صعود کنن ایران به مرحله سوم صعود کرد و در جمع شش تیم برتر قرار گرفت .... این واقعا عالیه ....
بچه ها ما از شما واقعا ممنونیم .... شما مایه ی افتخار ایران هستید ....






الــــهــــــــــیییییییی ... نــــبــــیـــنــــم غمتو کاپیتاااااااااااااااااااان .....





امیدوارم در بازی های آسیایی مدال طلا بگیرید و دل ملت و از اون مهم تر دل خانوادهاتون رو شاد کنید و جواب تمام زحماتتون رو بگیرید
 بــــچــــــــه هــــــــــا خـــــــــــــــــیــــــــلـی  دوســـتـــتـــــون داریــــــــــــــــــم

... سرو قامتان غرور آفرینان ایرانی از شما ممنونیم ....



تا همین یک ماه پیش بود که هر وقت در کوچه و پس کوچه های محله مان قدم میزدم، پسر بچه های بازیگوشی را میدیدم که دارند گل کوچیک بازی می کنند و بر سر اینکه کدامشان مسی است و کی کریستیانو رونالدو دعوایشان میشد .... ولی امروز، بعد از گذشتن کمتر از یک ماه از این ماجرا، با درخشش فوق العاده و غرور آفرین والیبالیست های ایران همه چیز عوض شده .... همان پسر بچه ها حالا در کوچه طنابی به جای تور بسته اند و والیبال بازی می کنند و حالا دعوایشان سر این است که چه کسی کاپیتان معروف است و چه کسی سید یا غفور ..... از دیدن این صحنه از ایرانی بودن خودم احساس غرور و افتخار کردم و با خودم گفتم که چقدر خوب است و چقدرزیبـاست که کودکان و فرزندان این مرز و بوم بخواهند قهرمانان سرزمین خودمان را الگوی خودشان قرار دهند و مثل آنها باشند نه سرزمین های دیگر .....



بچه ها از همه ی شما ممنونم


امیدوارم هرکجای این دنیـا که هستید، سالم، سربلند، پاینده و پیروز باشـید .....

با شکوه ترین سکوت والیبال ......




"خانم ها، آقایان! به پا می ایستیم و یک دقیقه سکوت می کنیم، به خاطر مردی که در دوره گذشتۀ مسابقات قهرمانی جهان در سال 2010 سرمربی تیم ایران بود و در این چهار سال به عنوان مربی ایران فعالیت می کرد ولی چهل روز است که درگذشته است. خانم ها، آقایان؛ حسین معدنی."
گوینده سالن به دو زبان انگلیسی و لهستانی این عبارات را هجّی می کند.
همه به پا می ایستند.
بازیکنان و مربیان دو تیم به خط می شوند.
تی شرت هایی منقّش به عکس حسین معدنی با ذکر نامش و اینکه با لبخند رفته، در دستان 12 مرد ایران است.
بغض هایی هست. نمِ اشکی. ولی یواشکی.
صلواتی. فاتحه ای. ولی زیر لب و در خاموشی.
حکم با سکوت است. راستی چه کسی دلش می خواهد یا اصلا دلش می آید سکوتی را که برای مربی جوان ایران بر سالن چندین هزار نفره سایه انداخته به صوتی یا صدایی بشکند؟
هیچکس.
اینجا محل برگزاری مسابقات قهرمانی جهان است. مهمترین و معتبرترین مسابقاتی که فدراسیون جهانی برگزار می کند.
همه چیزش مو به مو از ماه ها پیش برنامه ریزی شده. قرار نیست اتفاق تازه ای بیفتد. برگزارکنندگان مسابقات از قبل همه چیز را پیش بینی کرده اند. الّا...!
سرپرست مسابقه ایران – آرژانتین درخواست ایران برای برپایی یک دقیقه سکوت را ستود ولی گفت: من تصمیم گیرنده نیستم.
نماینده کمیته کنترل مسابقات هم درخواست ایران را ستود ولی گفت: باید با رئیس تماس بگیرم. اگر قبول کرد، انجام می دهیم. اگر نه باید مسابقه به همان روال و طبق مقررات انجام شود.
رئیس کمیته کنترل به درخواست ایران گفت: چراکه نه. حتما انجام بدهید.
یک دقیقه سکوت بر پا شد.
سکوت باشکوه.
باشکوه ترین سکوت والیبال.
در مهمترین و معتبرترین مسابقه جهانی والیبال، همه به احترام یک ایرانی به پا ایستادند و سکوت کردند. یک ایرانی؛ یک مربی جوان؛ مردی که لبخندش و اخلاق خوشش در خاطره ها ماند؛ مردی که حالا چهل روز پیش جاودانه شد. خانم ها، آقایان؛ حسین معدنی.