باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

چه میکند این تصاعد . . . .

در افسانه ها آمده است که مخترع شطرنج، بازی اختراعی خود را نزد حاکم منطقه برد و حاکم اختراع هوشمندانه ی وی را بسیار پسندید، تا آن حد که به او اجازه داد تا هرچه به عنوان پاداش می خواهد، طلب کند. مخترع کم توقع! نیز خطاب به حاکم گفت: «پاداش زیادی نمی خواهم قربان! دستور فرمایید یک دانه ی گندم در خانه ی اول صفحه ی شطرنج قرار دهند، دو برابر آن را در خانه ی دوم قرار دهند (یعنی فقط دو دانه ی گندم)، دو برابر آن را در خانه ی بعدی و همین طور الی آخر... .»
حاکم با تعجب به او گفت: «فقط همین! می توانستی چیزی بخواهی که ارزشش خیلی بیشتر باشد.»
مخترع با فروتنی ابراز داشت: «متشکرم قربان، همین از سرمان هم زیاد است!»
حاکم با اشاره ی انگشت، محاسبان دربار را فراخواند و امر کرد: «انچه این جوان خواسته است را محاسبه کنید و سریعا به او بدهید.»
محاسبان دربار هم تعظیم بلند بالایی کردند و عقب عقب در همان حالت تعظیم از درب بارگاه خارج شدند.
یک روز گذشت، یک روز دیگر هم گذشت و خبری از محاسبان نشد. حاکم برآشفت و دنبال آنها فرستاد. پس از شرفیابی! با عصبانیت بر سر آها فریاد زد:
«کدام گوری رفتید؟! حیف نانی که به شماها می دهم! محاسبه ی یک چیز به این سادگی مگر چقدر وقت می خواهد؟»
یکی از محاسبان در حالیکه سرش را از شرم پایین افکنده بود، چند قدمی جلو آمد و گفت:
«قربانتان گردم! نمی دانیم چطور شده است، مثل اینکه معجزه ای در این محاسبه نهفته است. آن طور که ما حساب کرده ایم، تمام گندم های موجود در تمام انبارهای پادشاهی حتی کفاف پرداخت اندکی از این درخواست را هم نمی کند.»
و پادشاه هاج و واج مانده بود، به خیالش محاسبان دیوانه شده بودند!
********
طبق محاسبه ای که امروز انجام گرفته است، برای به دست آوردن این تعداد گندم باید کل مساحت کره ی زمین، 6 بار زیر کشت گندم برود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد